کد مطلب:166191 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

مقتل نگاری یا زنده نگاه داشتن خاطره ی شهیدان
از كهن ترین روزگار، گزارشگری در میدان جنگ حضور داشته و آنچه را بر دو سپاه رویاروی می گذشته برای دیگران گزارش می كرده است این گزارشگر صحنه ی جنگ را چنان تصویر سازی می كرد كه خود می خواست، و به سود طرفی گزارش می كرد كه بدان وابسته بود. گاه این گزارشگر، شاعر مدّاح سردار یكی از دو سپاه بود؛ از این روی، اگر سردار سپاه در این جنگ پیروز می شد، پیروزی او صد چندان در شعر به تصویر كشیده می شد و اگر شكست می خورد، چنان توجیه می شد كه از هر پیروزی ای بهتر در ذهن شنوندگان جایگزین گردد. ما در تاریخ می بینیم كه بسیاری از جنگها، همزمان یا سالها و شاید سده ها پس از آن، به شیوه ای حماسی به زبان شعر، غالباً و گاه نثر، به تصویر كشیده می شود. همچون حماسه های یونانی و یا شاهنامه ی فردوسی. این خماسه ها نیز، هدف خاصی را دنبال می كنند. و آن هدف در اشعار بهتر به دست می آید تا در گزارشهای تاریخی. چنانكه می دانیم فردوسی شاعر بلند آوازه ی شیعی ایرانی، در میان دو سنگ آسیای سلطنت ترك بی فرهنگ، و خلافت عرب متظاهر به نام اسلام گرفتار است، و سلطنت ترك، فضای مناسبی برای اندیشه ی سطحی و ضد بشری و خرد ستیز «كرّامیان» فراهم ساخته است. كرامیان مان اشاعره هستند كه به صورت قشری تر در خراسان میدان دار فكر و فلسفه و كلام و عقاید اسلامی شده و به هر اندیشه ی درست و اصولی و خردمندانه ای، به بهانه ی رافضیگری و باطنیگری می تازند. فردوسی كه میراث ریشه دار


فرهنگ ایرانی و آزاداندیشی و خردگرایی تشیّع را، به عنوان غنی ترین فرهنگ انسانی در اختیار دارد، به بهانه ی به نظم در آوردن اساطیر ایران قدیم، حكیمانه و عالمانه، با شیوه ای حماسی و زبای شیوا و فصیح، به مبارزه ی فرهنگی با افكار متبذل «تازی- ترك» می رود. در اثبات موفقیت و پیروزی او همین بس كه:

1- سلطان محمود هم می فهمد و او را نخست از صله بی بهره می كند و سپس تحت پیگرد قانون سلطانی قرار می دهد.

2- زبان فارسی، نه به عنوان یك زبان بومی درجه ی دوم، بلكه به عنوان زیباترین و پر محتواترین زبان فرهنگی یك ملت زنده و با فرهنگ و زبان دوم فرهنگ اسلامی باقی می ماند.

3- اندیشه های كرّامی و اشعری گری رنگ می بازد، و حتی در میان مذاهب تسنّن آنچه به اندیشه ی باز و خردپسند نزدیكتر است، در كوتاه مدت، غلبه می كند، و در بلند مدت زمینه ای برای پیروزی قطعی تشیع می گردد.

در میان عرب جاهلی، حماسه، به اصطلاح ادبی و بر طبق صنعت بدیع و به مفهومی كه گفته شد، وجود ندارد. توصیف جنگهای عرب جاهلی، در قصاید منسوب به شاعران جاهلیت آمده است. این قصاید تركیبی است از تغزل و تشبیب و وصف طبیعت یا توصیف جنگها و زد و خوردها و نمی توان همان توصیفها را هم گزارش صادقانه ی جنگها دانست. پس از اسلام، نخستین جنگ منظم جزیرةالعرب، جنگ بدر است. جنگی است میان شماری اندك از مسلمانان بی سلاح اما مجهّز به ایمان، با مشركان مسلّح آماده به جنگ كه سه برابر مسلمانان بودند. گزارش این جنگ را افراد بشر از هر دو سوی جنگ ارائه كردند و خدای متعال نیز گزارش آن را، با تجزیه و تحلیل و تفسیر جنگی، چند بار در قرآن بیان كرده است. این جنگ حماسه ای بزرگ بود كه حماسه ها به دنبال داشت. مشركان زخم خورده هرگز آن را فراموش نكردند، و حتی پس از آنكه به ظاهر لباس اسلام، بر تن پوشیدند، پیوسته به فكر انتقام بودند. ابوسفیان و حكم بن عاص و پسر حكم، مروان و دیگر امویان، با خلافت عثمان و سوء استفاده ها در زمان او، و سپس با كشتن عثمان، انتقام گرفتند؛ و معاویه پسر ابوسفیان و هند، در جنگ صفیّن و پس از صفین با شهادت علی (ع)، قهرمان جنگ بدر، و به شهادت رسانیدن امام حسن (ع)، و


تعیین ولایت عهد و به شهادت رسانیدن حجر بن عدی و دیگر یاران علی (ع)؛ و یزید بن معاویه، با امام حسین (ع)، چنانكه خود تصریح می كند، انتقام بدر را گرفتند.

یكی از شكوهمندترین حماسه های تاریخ بشر، حماسه ی حسینی است. اگر ویژگی حماسه،ایجاد شور در شنوندگان باشد، حماسه ی حسینی هم شور ایحاد كرده است و هم شعور،هم اندیشه ها را به جنبش درآورده است و هم احساسات را، هم افراد را به حركت درآورده است و هم ملتها و امتها را!

بسیاری از مقتل نویسان حماسه ی كربلا را گزارش كرده اند، بویژه آنكه، جریان كربلا و شهادت مظلومانه ی امام حسین (ع) برای همه ی مسلمانان جاذبه داشته است و عالم و عامی خواستار اطلاع یافتن از جوانب این حادثه و علل و ریشه های سیاسی و اجتماعی این فاجعه ی تاریخی بوده اند. می دانیم كه حوادث تاریخی بنا به عللی، با گزافه ها و كم و زیادها و دگرگونیها گزارش می شود، دو علت عمده ی بروز این مشكل در روایت تاریخی حادثه ی عاشورا، نخست و از همه بیشتر، آمیختگی آن با عقیده و ایمان مذهبی؛ و دوم، كسب مایه ای برای برانگیختن توده،علیه حكام جور و فرمانروایان ستمگر، به شكل مبارزه ی منفی یا مثبت بوده است. البته گذشت زمان، وجود خفقان و عوامل دیگر نیز به سهم خود مؤثر بوده اند. یكی از گزارشگران جریان كربلا و شهادت امام حسین و یاران او در عاشورای سالم 61 هجری ابومخنف لوط بن یحیی أزدی غامدی (متوفی 157 ه) است. وی شیعه ی امامی و تاریخدان و سیره نویس پركار و از مردم كوفه بود. سیره نویسان، 32 كتاب به وی نسبت می دهند، از جمله: فتوح الشام، فتوح العراق، جمل، صفین، نهروان، مقتل علی، الشورا، مقتل عثمان، مقتل الحسین و اخبار المختار بن أبی عبیدالثقفی كه أخذ الثار نیز بدان می گویند. بل خاورشناس در دائرةالمعارف اسلام (399/1) [1] می گوید:«وی از قدیمی ترین مورخین و مخدثین عرب است. سی و دو رساله در تاریخ حوادث سده ی نخست هجری نگاشته كه بیشتر آنها را طبری در تاریخ خود حفظ كرده است. اما نوشته های به ما رسیده كه به وی منسوب است از ساخته های متأخرین می باشد.»

ابن ندیم درالفهرست (ص 184) [2] سی و چهار كتاب به وی نسبت می دهد كه تنها دو


جلد آن و از جمله «مقتل الحسین و مصرع أهل بیته و اصحابه فی كربلاء». چاپ شده است. ابومخنف در طبقه ی «ابن اسحاق» سیره نویس مشهور، قرار دارد، و گفته هایش مورد اعتماد بیشتر مورخان است، و بیش از همه، طبری مورخ مشهور از او نقل كرده است.

ابومخنف در آغاز «مقتل الحسین» [3] می نویسد: «قال ابومخنف: حدّثنا ابوالمنذر هشام، عن محمد بن سائب الكلبی، قال: حدّثنا عبدالرحمان بن جندب الأزدی، عن أبیه قال...» و كتاب خود را با سخن جندب در اعتراض به امام حسن مجتبی (ع) هنگام مصالحه با معاویه، آغاز می كند و گزارش مختصری از آن زمان تا مرگ معاویه و درخواست بیعت از امام حسین بن علی (ع)برای یزید به وسیله ی والی مدینه ولید بن عتبه، ارائه می كند و سپس به جریان كربلا گریز می زند. در گزارش خود، یك بار از كلینی درباه ی بیماری معاویه و نامه نوشتن به یزید جهت احضار او به دمشق، یاد می كند، و یك بار هم در موضوع «بیرون رفتن امام حسین از مدینه به مكه» می گوید: «ذكر عمار فی حدیثه». و در همه ی موارد دیگر می گوید: قال ابومخنف، تا این كه در گزارش بریدن سر امام حسین (ع) و لگدكوب كردن جسدش، می گوید: «قال الطرماح بن عدی: كنت فی القتلی و قد وقع فّی جراحات...» بی آنكه از واسطه های نقل نام ببرد.

مشهود است كه خبرنگار جنگی كربلا حمید بن مسلم بوده است و ابومخنف تنها یك بار در ضمن گزارش به میدان رفتن امام حسین و گریه و شیون زینب كبری (س)، می نویسد: «قال عمارة بن سلمان عن حمید بن مسلم».

گزارش ابومخنف از حماسه ی كربلا، به علت نزیكی او به زمان واقعه و نیز امامی و كوفی و ثقه بودن او، در مجموع اطمینان ما را بدین مقتل استوار و تثبیت می كند، لیكن با تأمل در برخی از مطالب كتاب، به تردید و تشكیك دچار می شویم و به یاد گفته ی بل خاورشناس می افتیم كه با قاطعیت اظهار می كند كه آنچه از ابومخنف به دست ما رسیده از ساخته های متأخران است. این تردید به علت خواند مطالبی در این مقتل می باشد كه به برخی از آنها ذیلاً اشاره می شود:

1- می گوید چون ابن زیاد سپاهی به فرماندهی عمر بن سعد برای جنگ با امام حسین به


كربلا فرستاد، به جز سپاه حر كه قبلاً رفته بود، هشتاد هزار سوار او مردم كوفه تشكیل شد كه نه شامی در آن بود و نه حجازی. (ص 80).

آیا كوفه در سال 60 هجرت چند نفر جمعیت داشته كه 80 هزار نفر سرباز برای جنگ با امام حسین (ع) از آن تشكیل می شود؟

شهید مطهری در جزوه ی «تحریات عاشورا» كه مجموعه ی چهار سخنرانی است، از كتاب «اسرار الشهادة» نقل می كند كه سپاه عمر سعد در كربلا یك میلیون و ششصد هزار نفر بوده كه امام حسین در روز عاشورا، 300 هزار نفر از آنان را به دست خودش كشت!

بدیهی است كه این رقم اغراق آمیز و غیر عقلانی، از هشتاد هزار نفر ابومخنف شروع شده تا به یك میلیون و ششصد هزار نفر اسرارالشهاده رسیده است.

2- تعداد كشته شدگان مشخص شده ی سپاه امام حسین (ع) در روز عاشورا به جز كشتگانی كه به لفظ «رجالاً» یا «خلقاً كثیراً» از آنها یاد می شود به روایت ابومخنف جمعأ 3536 نفر است كه این رقم نیز اغراق آمیز به نظر می رسد. درست است كه در روز عاشورا ایمان در برابر كفر و تردید و طمع و ترس قرار داشت، لیكن، خداوند در قرآن خطاب به اصخاب رسول خدا، در بیشترین ارزیابی قدرت، هر شخص با ایمان را برابر با بیست نفر مشرك و كافر بی ایمان، قرار داده است، و نه بیشتر. بویژه آنكه مطابق رقم مذكور، تعداد 80،70 یا 90 نفر از كوفیان به دست افرادی كشته می شوند كه كودك یا نوجوانی بیش نیستند.

3- اشعاری به امام و یاران او، یا زنان و اهل حرم نسبت می دهد كه نه با مقام و موقعیت هماهنگ است، نه با زمانی كه به گوینده ی اشعار نسبت می دهد. از جمله اینكه می گوید: امام در آخرین لحظات به لشكر حمله كرده 1500 نفر از آنان را كشت و سپس در حالی كه اشعار زیر را می خواند به خیمه بازگشت و سپس 35 بیت نقل می كند. چه كسی این اشعار را ضبط و گزارش كرده است؟ خبرنگاران جنگی كه در ركاب امام نبودند تا در حال پشت كردن امام به میدان و رفتن به سوی خیمه گاه، آنها را از زبان ایشان شنیده و ثبت یا حفظ كرده باشند؛ امام هم كه خود، آنها را برای اهل حرم نقل نكرده است. پس این اشعار از كجا نقل شده است؟بیشتر این اشعار، جز رجزهای كوتاه رزمندگان، می تواند زبان حال امام و دیگران باشد كه بعدها سروده و به آن بزرگان منتسب گردیده


است.

4- نام بردن از كسانی در میان یاران و خویشان امام حسین (ع)، مانند احمد بن الحسن، پسر امام حسن مجتبی برادر شانزده ی ساله ی قاسم بن الحسن كه 190 نفر از سپاه دشمن را طی سه حمله به قتل می رساند. (ص 127)؛ و یا احمد بن محمد الهاشمی (ص 117) كه بعد از موسی بن عقیل[برادر مسلم ]به میدان می رود و رجز می خواند و جنگ كنان هشتاد سوار را می كشد، تا این كه كشته می شود.

5- نقل این خبر نادرست كه امام حسین بر اثر اصابت تیری، پس از یك جنگ سخت، به زمین افتاد سه ساعت از روز مانده بود، امام از هوش رفت و همچنان سه ساعت بر زمین افتاده بود. پس از این كه به هوش آمد چهل نفر بدو تاختند تا سرش را از بدن جدا كنند. امام گفتگوهای مفصلی با كسانی دارد كه قصد بریدن سر او را دارند، از جمله گفتگوهای امام با شمر كه نمی توان پذیرفت امام چنان سخنان عاجزانه ای با شمر گفته باشد. سرانجام مطابق این خبر تحریف شده شمر سر امام را جدا كرد و بر نیزه ی بلندی زد، سپاه سه بار تكبیر گفتند، زمین لرزید، شرق و غرب تیره شد، مردم به لرزه افتادند و آسمانی خونی سرخ بارید.

اگر همه ی این حوادث را به شكل استعاره و مجاز قلمداد می كرد شاید سخنی نبود اما می بینیم كه همه را به صورت حقیقی بیان می كند، و به دنبال این اخبار می گوید: آسمان خون نباریده است جز در آن روز و در روزی كه سر یحیی بن زكریا را بریدند (ص 147).

6- مطابق روایتی كه از عبداللَّه بن عباس نقل می كند، اسب امام نفس زنان و شیهه كشان، شهیدان را بو می كرد و پیش می رفت تا این كه بر سر جسد امام رسید؛در این جا پیشانی خود را با خون آغشته كرد و پا بر زمین می كوفت و چنان شیهه می كشید كه بیابان را از صدای خود آكنده ساخت. سپاه از این رفتار شگفت زده شدند.

همین كه چشم عمر بن سعد به اسب افتاد گفت: وای بر شما آن را به نزد من آورید، آن از اسبان نیك رسول خدا (ص) بود. افراد، سوار شده برای گرفتن اسب به طرف آن رفتند. همین كه اسب دریافت كه می خواهند آن را بگیرند شروع كرد با دست و پا لگد زدن و دور كردن آنان از خود، تا این كه خلق بسیاری را كشت، لذا عمر بن سعد فریاد زد: آن را به حال خود بگذارید. ببینیم چه می كند. چون اسب امنیت یافت دوباره به طرف جسد امام


حسین (ع) رفت و پیشانی خود را با خون آغشت و چون فرزند مردگان گریست و سپس به طرف خیمه رفت. همین كه زینب صدای اسب را شنید به سكینه گفت: پدرت برایت آب آورده است. سكینه با شادی بیرون شتافت، و چون اسب را برهنه و زین را بی سوار دید، چادر از سر افكنده فریاد زد: وا ابتاه، وا حسیناه... گریست و اشعاری خواند، سپس ام كلثوم نیز چنین كرد و اشعاری مفصل خواند، آنگاه سایر افراد حرم شنیدند و از خیمه ها بیرون ریختند و همگی به شیون و شعر خواند پرداختند.

اینها زبان حال حرم است، و ممكن است، در مقام استعاره و مجاز بیان بعضی از این سخنان اشكال نداشته، و بر زیبایی حماسه و تراژدی نیز بیفزاید. اما بیان ابومخنف در همه ی این گزارشها حقیقی است، زیرا در آخر می گوید: عبداللَّه بن قیس (نه عبداللَّه بن عباس) گفت: در حالی كه اسب از خیمه باز می گشت بدان می نگریستم، به طرف فرات رفت و خود را در آن انداخت. و می گویند در نزد صاحب الزمان (ع) بار دیگر پدیدار می شود (ص 152).

اینها نمونه هایی از گزارشهای باورد نكردنی در «مقتل» منسوب به «ابی مخنف» است كه در نجف چاپ شده و در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است. اگر این نوشته را مقتل أبی مخنف بدانیم، نباید به هیچ روایتی، از هر شخصیت دیگری كه باشد، اعتماد كنیم؛ ولی اگر به این واقعیت توجه كنیم كه آثار و تألیفات نویسندگان و پژوهشگران سده های دوم و سوم هجری، اگر نگوییم به طور كامل، لااقل می توان گفت قریب به اتفاق، از میان رفته است. آنگاه به درستی می توان نتیجه گرفت كه فردی متعصب و ناآگاه، یا مغرض و آگاه، برخی از روایات شایع و ساختگی را با شماری از روایات درست و مورد اعتماد ابومخنف به هم درآمیخته كتابی به عنوان: «مقتل الحسین و مصرع أهل بیته و اصحابه فی كربلاء» بر ساخته و به نام این موّرخ و محدّث بزرگ عرضه كرده است. زیرا مردم غالباً خواستهای درونی و گزارشهای ساخته ی خود را به شخصی مورد اعتماد و موثق نسبت می دهند تا دیگران آنها را باور كنند.

اما مقتل أبی مخنف، از منبع دیگری نیز، به دست ما رسیده كه می توان با اطمینان بیشتر و البته با نگرشی نقدآمیز و علمی، آن را از أبی مخنف دانست و آن منبع، «تاریخ الرسل والملوك» از ابوجعفر محمد بن جریر طبری (متوفّی، 310 ه) است. طبری


حدود سه یا چهار نسل با ابومخنف فاصله دارد، اما روایات او را با واسطه هایی نقل كرده است كه می توان تا اندازه ای به آنها اطمینان پیدا كرد. یكی از بهترین شیوه های احیا و بازسازی منابع از دست رفته، یا تحریف شده، استخراج و تنظیم و تدوین روایات تاریخی در یك موضوع، از منابع كهن و مطمئن می باشد.

دوست ارجمند و پژوهشگر در رشته ی تاریخ، و محقق در كتابشناسی «مقتلها»، آقای حجت اللَّه جودكی، با اطلاع دقیقی كه از ساختگی بودن «مقتلی» كه به «ابومخنف» منتسب كرده اند دارد، به روشی نقّادانه و علمی به استخراج گنجینه ی پر ارزش «مقتل أبی مخنف» از تاریخ طبری همتّ گماشته، 113 روایت را كه از طریق راویان مختلف، درباره ی جریان كربلا، بوسیله ی ابی مخنف گزارش شده است، به ترتیب حوادث تاریخی مدوّن كرده است. آقای جودكی در مقدمه، توضیح روشنگری درباره ی روایات و راویان داده و با جدول با ارزشی كه تنظیم كرده، بر روشنی كتاب افزوده است.

اكنون می توان كه این كتاب، همان «مقتل أبی مخنف» است، اما شاید همه ی آن نباشد، و با بررسی و پژوهش در گنجینه های میراث گرانبهای اسلامی، چه بسا این كتاب كامل شود، و كتابهای از دست رفته ی دیگری به دست آید.

امید است این گام با ارزش با گامهای ارجمند دیگری دنبال شود، و راه پژوهشهای تاریخی به روش علمی تا رسیدن به هدف كه تدوین تاریخی كامل و روشن و بدون ابهام از اسلام است، پیموده شود.

سید محمد مهدی جعفری



[1] ترجمه ي عربي، دارالمعرفة، بيروت، بي تا.

[2] تحقيق الدكتورة ناهد عبّاس عثمان ط 1985،1- دارقطري بن فجاءة بي جا.

[3] چاپ نجف، ص 3.